بازمانده روز.

جمعه شب٬ سینما ۴ فیلم The Remains of the Day رو نشون داد. من و مینا فیلمو دیدیم. (البته هر کدوم تو خونمون!)چقدر لذت بردیم از فیلم. و چقدر لذت بردم از بازی محشر آنتونی هاپکینز و اما تامپسون. (مینا معتقده که  آنتونی هاپکینز کار خیلی سختی نکرده بود.)

فیلم ساخته زوج جیمز آیوری- اسماعیل مرچنت و فیلمنامه نویسی جابوالا (فیلمنامه نویس بسیاری از کارهای آن دو)  بود. چیزی که من رو یاد اولین روزهای کارم در بانی فیلم انداخت. یک مطلب بلند در مورد این دو نفر ترجمه کردم در مورد آخرین فیلم مشترکشان «کنتس سفید» و اینکه حالا مرچنت نیست و آیوری تنها مانده.

چه گروهی بودن اونا. باز آرزوهای گروه و کار گروهی و ... که همیشه دارم حسابی بالا زد.

تازه هیو گرانت عزیزم (از معدود بازیگراییه که می تونم بگم بدون دلیل ازشون خوشم میاد. شاید به خاطر قیافشه! الان مینا کلی می خنده چون محبوب ترین بازیگر من به همین ترتیب٬ جانی دپه که راستش نمی دونم قیافش چه ربطی به هیو گرانت داره؟! البته مگه باید ربط هم داشته باشه؟) هم توی فیلم بازی می کرد. و  پیتر وان(در نقش پدر آنتونی هاپکینز) هم محشر بود. به طور کلی می تونم بگم بازی های فیلم همه خیلی خوب بود.

اول از همه اینکه به نظر من اسم این فیلم و نیز رمان کازو ایشی گورو٬ نباید «بازمانده روز» ترجمه بشه. چرا؟ چون تو فرهنگ ما لغت بازمانده٬ یه جورایی جنگ یا زلزله یا وقایع طبیعی رو به یاد می آره و در نتیجه تا اسم انگلیسی فیلم را نبینیم نمی فهمیم منظور از اسم فیلم چی بوده! شاید «باقی روز» خیلی گویاتر باشه.

یادم باشه رمانشو که گویا نجف دریابندری ترجمه کرده بخونم.

فکرشو بکنین٬ چقدر احساسات در لایه های نهفته فیلم پنهان بود. در حالی که به جز چند قسمت٬ احساسات به سطح فیلم نمی آمد٬ با یک فیلم سراسر احساس روبرو بودیم. و اینکه چقدر خوب و قوی در مورد روابط سلطه صحبت کرده بود.

اول می خواستم یک چیز درست و حسابی در مورد فیلم بنویسم٬ دیدم که در اون صورت باز هم به گنجه خاطرات سپرده می شه این کار. برای همین تصمیم گرفتم که هر چی به ذهنم می رسه٬ تو همین لحظه بنویسم.

چند نکته اخلاقی که از این فیلم آموختم:

۱) علیرضا انگلیسی است. (قابل توجه مینا!)

۲) یکی از صحنه های این فیلم را براساس رابطه مریم و فردیس ساخته بود. اگه گفتین کدوم؟!

دروووووووووووود:)

اینجا کارگاه نقد من و میناست. درسته که یه ذره اسمش قلمبه است ٬ اما این فقط برای گول زدن آدم های جدی مثل خود خود منه!!!!

هم کارگاه نقد شدن ما دو نفر است٬ هم کارگاه نقد توسط ما دو تن.

هم نقد خودمون٬ هم نقد خودتون٬ هم نقد خودشون و بسیاری نقدهای دیگر. 

البته ناگفته نماند که گستره معنایی کلمه نقد در میان ما دو تن چنان گسترده است که .... (خواهید دید)

اول از همه نقد خودمون!

مدت هاست که به اصرار بسیاری دوستان٬از جمله انجمن فقید خاله زنک های مقیم مرکز واقع در هنرهای زیبای سابق٬ (حالا ضایعمون نکنید دیگه! خودتون اصرار کردین) تصمیم گرفته ایم  این همه سخنان و گفتمان های حکیمانه که در محافل انس صمیمانه دو نفریمان در باب نقد و تحلیل رد و بدل می نماییم٬ مکتوب نموده٬ روانه دنیای مجازی سازیم تا ملت شهیدپرور نیز از لفاظی های ما دو ایثارگر بزرگ٬بی بهره نمانند.

از بد روزگار٬ گشادی های شایع زمانه٬ همچون خیل عظیمی از یاران شفیق٬برما نیز هجوم آورده٬ بسیاری از عظیم ترین دست آوردهای تا به امروزمان به شکل پژواکی ٬ بی هیچ راه در رو٬ در میانمانمان آن قدر رفت و برگشت کردند٬ که طبق قانون فیزیکی استهلاک انرژی٬ به وادی عدم رانده شدند. اما مژده می دهم که از این پس می کوشیم تا تمامی آثارمان را از همین راه در روی مجازی٬ بین الاذهانی کرده و جاودان سازیم.

تعجب نکنید اما نشست های پشت تلفنی یک تا دو ساعته ی فراوانی داشته ایم که در هر یک از آنها نیمی از مشکلات بشریت را حل نموده ایم! باور نمی کنید؟!! باور کنید به نفعتان است. فقط یک مسأله ی غامض ریاضی برایمان مطرح شده که شخص حلال آن٬ جایزه ی ویژه ای دریافت خواهد کرد.

مسأله ۱ : یک دانه یک (۱) چند تا نیم دارد؟؟؟ 

راستش ۲۰۰ - ۳۰۰ تا ۲/۱ از مسائل بشری را تا به حال خود خود ما به دست و دندان و زبان و گاهی هم با لنگه کفش و لگد٬حل نموده ایم . تا اینجای قضیه را به صورت عملی به حل کرده ایم. اما از عزیزانی که پاسخ ریاضی مسآله را به دست خواهند آورد٬ خواهشمندیم جواب خود را به همین وبلاگ ارسال نمایند.

راستی کارگاه ما عضو فعال نیز می پذیرد. (البته بعد از مصاحبه و اطمینان از احراز شرایط لازمه توسط افراد داوطلب)