حرف های دلنشین دکتر سروش : جمع شدن مریدان و ستایشگران و مداحان قاتل روح آدمی است.

درود:)

مدتیه که دو موضوع در نظر دارم برای نوشتن توی این وبلاگ، اما منتظر رخصت و فعالیت میم دوم هستم که هنوز نه فعالیت کرده و نه رخصت نگارش در مورد موضوع اولو به من داده، در نتیجه سراغ موضوع سومی می رم!

یک مصاحبه از دکتر سروش خوندم اخیراً و با وجود نقدهای گاه به گاه خودم و نقدهای دیگرانی که برایم عزیزند، بر او، خیلی از حرف ها و نوشته های این مرد رو به شدت دوست دارم و تقریباً هر چی ازش گیرم بیاد، می خونم یا تو برنامه ی دراز مدت مطالعاتیم می ذارم. حالا دوست دارم بقیه رو هم شریک کنم تو خوندن این قسمت از حرفاش توی این مصاحبه :


...

مولوی با تبعیتی که از شمس تبریزی می کرد "ملامتی" بود. ملامتیه فرقه ای بودند در میان صوفیه که فلسفه شان این بود که بدترین خطری روح یک عارف و سالک را تهدید می کند مدح و ذم مردم است به این معنا که نگاهش دائما به دهان مردم باشد. و ببیند در حق او چه می گویند تا خوش رقصی کند و کاری بکند که مورد تحسین مردم قرار گیرد . ملامتیان بدنبال این تشخیص یک راه عملی هم نشان می دادند و آن اینکه نه تنها کاری نکنید که مردم ستایشتان بکنند بلکه کاری بکنید که مردم ملامتتان بکنند و به همین دلیل آنها را ملامتیه می گفتند. آنان کارهایی می کردند که به ظاهر بسیار زشت و نامشروع بود و عقلای قوم آنرا بر نمی تافتند و ملامت می کردند. غزالی هم که رگه هایی از ملامتی گری داشت می گوید: جائز است آدمی در لیوان شراب آب بخورد تا مردم بپندارند که او شراب می خورد و اعتقادشان از او سلب بشود و درحق او مدح نگویند و او را مذمت کنند و دور او را خالی کنند و به او ارادت نورزند . آنان اعتقاد داشتند این برای بهداشت روحی و سلامت معنوی آدمی بسیار لازم است. جمع شدن مریدان و ستایشگران و مداحان قاتل روح آدمی است. مولوی در باب فرعون همین را می گوید که فرعون از شکم مادرش فرعون نبود، بلکه " او زمدح خلقها فرعون شد کن ظلیلا النفس هونا لاتسد " یعنی کوچک باش ، فروتن باش و دنبال سیادت مباش که مرید جمع کردن تو را می کشد. خود مولوی وقتی که شرح اولین ملاقاتش با شمس را بیان می کند( البته بدون نام بردن شمس) از زبان شمس می گوید که :

 تو شمع شدی قبله این جمع شدی
و من به او گفتم :
شمع نیم جمع نیم دود پراکنده شدم
گفت که شیخی و سری پیشرو و راهبری
شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم

در حقیقت شمس او را ملامت کرده بود که آقایی، رهبری ، سروری ،شیخی ، پیشی ،همه کاره ای ، مداحان و مریدان بدنبالت هستند چه گونه می توانی حرکت کنی، اینها را بریز تا سبک شوی بتوانی پرواز کنی.
...
چون زخود رستی همه برهان شدی
چون که گفتی بنده ام سلطان شدی

و نیز شعر دیگر مولانا که گفت:

نردبان خلق این ما و منی است
عاقبت از نردبان افتادنی است

هرکه بالاتر رود احمقتر است استخوان او بتر خواهد شکست. چنانکه دیده می شود دو درس مهم در مثنوی هست یکی تواضع و دیگری درس عشق است که این دو بهم آمیخته و متصل هستند. شرط عاشقی تواضع است و آدم متکبر نمی تواند عاشق بشود و مولوی که این درسها را می داد خودش هم عمل می کرد و یکی از شیوه های عملش هم این بود که ملامتی گری می کرد. یعنی کاری می کرد که مردم ستایشش نکنند و از زهری که به نام مدح در کام آدمی ریخته می شود اجتناب می کرد و بهداشت روانی لازم را تأمین می نمود.

...   

 " دست ارادت به هیچ کسی ندهید" ذهنتان را خیلی آزاد نگه دارید، تیغ برنده نقادی را همیشه به همراه داشته باشید و هیچ وقت آنرا در غلاف نکنید و با همان جرئتی که گلوی باطل را می برید با همان شجاعت حق را هم بپذیرید و به قول نظامی :

می باش چو خار حربه بر دوش
تا خرمن گل کشی در آغوش

بیشتر گرفتاریهای مردم از تعارف کردن است هم با خودشان تعارف می کنند و هم با دیگران ، نباید اهل تعارف باشید نه با خودتان و نه با دیگران مخصوصا وقتی پای حق و باطل در میان است. به یاد داشته باشید که کشور ما را باید دانایان اداره کنند نمی توان نشست و کار را به دست نادانها سپرد و آنگاه جامه از غم چاک کرد این شیوه عاقلان نیست. عاقلانه آنست که با جهد وجهاد به صف دانایان بپیوندید آنگاه است که می توان از آینده روشن این مرز و بوم اطمینان حاصل کرد. لذا دست ارادت به کسی ندادن یک بال ترقی است و بال دوم آن آموختن و دانا شدن است و پس از علم نوبت عمل فرا می رسد. توصیه بعدی من این است که همواره با افراد موفق نشست و برخاست کنید و با سست طبعان میامیزید به تعبیر مولانا

زان که هر بدبخت خرمن سوخته می نخواهد شمع کس افروخته
هر که را باشد مزاج و طبع سست می نخواهد هیچ کس را تندرست 

لینک کل مصاحبه رو هم توی پیوندهای روزانه گذاشتم.

جایزه‌ی صلح نوبل برای باراک اوباما، یعنی جهان دیوانه نیست...


 

بنیاد جایزه ی نوبل، جایزه ی صلح نوبل سال 2009 را به علت "تلاش های فوق العاده در راه تقویت دیپلماسی بین المللی و همکاری بین ملت ها"، به باراک اوباما تقدیم کرد.

بی بی سی فارسی می نویسد :  

کمیته ی نروژی نوبل در هنگام اعلام نام برنده ی جایزه ی صلح نوبل در بیانیه ای عنوان کرد: "بسیار به ندرت کسی به اندازه ی آقای اوباما توجه جهانیان را به خود جلب کرده است و در مردم خود امید به آینده ایجاد نموده است... دیپلماسی او بر این اساس بنا شده که رهبران جهان، باید مردم را بر اساس ارزش ها و عقایدی که اکثریت مردم جهان به آن اعتقاد دارند هدایت کنند."

خود اوباما در این زمینه می گوید : " این جایزه، تنها به تلاش های تحت نظارت من تعلق ندارد، بلکه متعلق به تلاش های شجاعانه ی مردمِ سراسر جهان است. و به همین دلیل است که من در این جایزه با تمام کسانی که در راه شرافت و درستی تقلا می کنند، سهیم هستم : با زن جوانی که به منظور رساندن صدایش به دیگران، در سکوت در خیابان راه پیمایی می کند، حتی وقتی با مشت و گلوله روبرو می شود؛ با رهبری سیاسی که خانه ی خود حبس شده است : بانویی که حاضر نیست از تعهد خود نسبت به دموکراسی دست بکشد؛ با سربازی که در مأموریت های پیاپی، به خاطر کسی که به اندازه ی نصف جهان از او فاصله دارد، فداکاری می نماید؛ و با تمام مردان و زنانی که در سراسر جهان امنیت و آزادی و حتی گاه جانشان را قربانیِ صلح می نمایند."

 

گویاتر از این حرفا من دیگه چی باید بنویسم؟ چند تا پُست پیش از این، از به ریاست جمهوری رسیدن اوباما خوشحالی کرده بودم؛ حالا باز هم این خوشحالی رو ادامه می دم و تقویت عقلانیت و شعور در دنیا رو به تمام کسانی که تو این دوران زندگی می کنند، تبریک می گم ... تا باد چنین بادا ...