BBC و دماغ به سبك ايراني!

BBC فارسي هم بالاخره بعد از چند ماه، به راه افتاد. اتفاق مباركي است. به نظر من كه در اين برهوت رسانه‌هاي خبري به‌معناي واقعي، غنيمتي است. كيفيتش رو در نگاه اول مي‌پسندم: كيفيت تصويري خوب، ساختار بصري و صدايي چشم و گوش نخراش!!!!، عدم وجود جهت‌گيري‌هاي آشكار، استانداردهاي خبري و برنامه‌سازي نسبتاً بالا، خبرنگاران بالنسبه خوب (فكر مي‌كنم تعداد زياديشون از روزنامه‌نگاران روزنامه تعطيل‌شده! در ايران هستند. از جمله پناه فرهاد بهمن، دوست عزيز سابقمون! البته سابق رو تنها از اين جهت گفتم كه مدت زياديه خبر مستقيمي ازش ندارم.) و در مقايسه با ديگر شبكه‌هاي فارسي خارج از كشور، فارسي بلد بودن و درست حرف زدم مجريان و خبرنگاران و ميهمانان و .... تا در طول زمان، عملكردش رو ببينيم و بتوانيم قضاوت كنيم. ولي اميدوارم كه با يك سطح كيفي بالا، بتونه كيفيت روزنامه‌نگاري رو هم تو كشور ما تكوني بده! آرزوي محال كه محال نيست!

امروز مستند «دماغ به سبك ايراني» به كارگرداني مهرداد اسكويي از اين شبكه پخش شد.

با احترام به تمام زحماتي كه آقاي اسكويي و تيم مستندسازيشون كشيدن، به نظر من، نتيجه، كار ضعيفي بود. ساختارش مغشوش و پراكنده بود و البته از اين پراكندگي نتونسته بود استفاده‌ي مفيدي هم بكنه. پر از صحنه‌هاي اضافي بود كه چيزي به مستند اضافه نمي‌كرد و فقط زمانش را افزايش مي‌داد.

و بدتر از همه اينكه به‌نظر من هيچ كشفي توي اين فيلم براي بيننده اتفاق نمي‌افتاد. شايد چون براي سازنده هم اتفاق نيفتاده بود. تمام مدت حس مي‌شد كه سازنده با يك نتيجه‌گيري از پيش، يعني ارتباط عمل دماغ با احساس خلاء در هويت و خصوصاً احساس خلاء شخصيتي در جذب جنس مخالف، كار را شروع كرده و به پايان برده و در تمام فيلم هم به دنبال حقنه كردن همين مسأله به مخاطب است. اين‌كه جوابيه كه اين روزا پاي صحبت بيشتر آدما، مي‌شه پيدا كرد!! پس كار هنرمند مستندساز اينجا چيه؟ اينكه جواب همه‌گير به يك مسأله رو با يك‌سري تصوير همراه كنه؟ همين؟ نمي‌دونم، يا فيلم خيلي سطحي بود، يا من به لايه‌هاي عميق‌ترش راه پيدا نكردم.

راستش من كار ديگري از آقاي اسكويي نديدم ولي اسمش را به‌عنوان يك مستندساز جوان ايراني كه دائم كارهايش در جشنواره‌هاي مختلف به نمايش درمي‌آيد زياد شنيده بودم.

البته فيلم صحنه‌هايي هم داشت كه دوستشان داشتم. مثل صحنه‌هاي صحبت نصرت كريمي (اميدوارم اشتباه نكرده باشم در اسم). يا بعضي صحنه‌هاي صحبت بچه‌ها در مدرسه كه مثل هميشه، اين همه راحتي بچه‌ها جلوي دوربين و حرف زدنشان، برايم غريب و تكان‌دهنده (از اين نظر كه چه‌قدر با دوران ما فرق دارند اين بچه‌ها، هرچند كه شايد فقط 10-15 سالي از من كوچك‌ترند) و از نظري خوشحال‌كننده بود.

دیالوگ به سبک ایرانی در جستجوی عدالت!

شبکه ۴ تلویزیون، یه برنامه داره به اسم «در جستجوی عدالت» که پنج‌شنبه‌ها شب، ساعت یک ربع به ده پخش می‌شه و جمعه‌ها ظهر (به‌نظرم حدود ساعت ۲) تکرارش می‌کنه. به‌طور کلی، برنامه‌ی مفرحیه!

من که پیشنهاد می‌کنم به چند دلیل این برنامه رو از دست ندین! حالا ممکنه از حرفای آقایون محترم شرکت‌کننده چیزی در مورد موضوع برنامه دستگیرتون نشه، اما به نکاتی اساسی در مورد «دیالوگ ایرانی» پی می‌برین. حتی سعی کنین با خانواده برنامه‌رو ببینین. شرط می‌بندم که مایه‌ی تفریح اساسی خانواده هم می‌شه. راستش ما که از خیلی از سریالای طنز، به این برنامه بیشتر خندیدیم. تلخیِ پشت خنده هم برای همه‌مون خوبه!!!!

157449.jpg 

مهمون این قسمت، صادق زیباکلام بود (که به‌نظر من، حرفای بسیار درستی می‌زد و بلد بود که به حرفای نه‌چندان مرتبط دیگران حالا با بی‌حوصلگی یا درحالی‌که زیر ناخناشو تمیز می‌کنه، گوش بده.) و دو تا آقایون معممی که حتی در میان حرفای دیگران یادداشت برمی‌داشتند، ولی به‌جای جواب دادن مثلاْ به مدل عدالت اقتصادی ازطریق غیردولتی کردن اقتصاد، از سوختن‌ها و گریه‌های شبانه‌شون حرف می‌زدن!  جدا از همه‌ی اینا، مجری برنامه هم معمم بدون عمامه‌ای بود به نام «دکتر فرشاد شریعت» که اون دیگه در زمینه‌ی دیالوگ ایرانی شاهکار بود. از همه‌شون (به‌قول خانم اسکویی) نمونه‌وارتر بود!!!