هرگونه تشابه با وقایع و شخصیت های عینی، تصادف محض می باشد!
۱: من که اصلاْ آمادگی دیدن کسی رو ندارم. اصلاْ بیا برگهها رو ببریم بدیم، خودشون میدن امضاش کنه.
۲: نه جناب، این برگهها اونجوری نیست. خودمون باید امضا بگیریم.حالا میخوای پسفردا بریم. دیدی تا اونموقع یهسری از مطالبمونم آماده شد، بردیم.
۱: تو، ممکنه. اما من باید بشینم رو روحیهم کار کنم ... اما اصلاْ حوصلهی سر خم کردن و معذرتخواهی و اینجور برنامهها رو ندارم .
۲: خوب میخوای ...

برداشت ۱
(۱و۲ بسیار خوشحال و خندان وارد اتاق استاد میشوند. جعبهای شیرینی در دست ۱ است. )
۱و۲: سلام استاد. سال نو مبارک استاد. (بر وزن سلام حسن ... )
استاد: بهبه ... سلام ... چه عجب از اینورا ...
۱و۲: بفرمایید استاد. (۱ جعبهی شیرینی را به سمت استاد تعارف میکند.)
استاد: به چه مناسبت حالا؟
۱: بالاخره اینو شوهرش دادیم رفت استاد ...
***
۱: تازه میتونی حلقهتم نشونش بدی. دروغ که نمیگیم. کی خبر داره حالا عقد کردی یا جشن و عروسی و جهیزیه و این حرفا ... اصلاْ میگیم ۷ شبانهروز جشن و آذینبندی و اینا بوده، منم بالای نردبون مشغول آویزون کردن و بعدم جمع کردن آذینا! بودم! تو هم تو حجله بودی!
۲: اقلاْ بگو ماهعسل.
۱: نهبابا، باید یه چیزی باشه که با ۷ شبانهروز آذینبندی جور باشه. همون حجله بهتره ... اما جدی، گیرم تو درگیر خرید و عروسی و این حرفا بودی، من چی؟
۲: ای بابا، تو دوست صمیمی من مگه نیستی، بالاخره موقع حلقه خریدن، خونه چیدن، حتی آزمایشگاه باید همراهیم میکردی.
۱: مطمئنی دیگه جای دیگه نباید همراهیت میکردم؟
۲: ... اصلاْ گیرم که استاد اون روز از زنش دلش خوشی نداشت، اونوقت باید دوبار معذرتخواهی کنیم ...
۱: ...
برداشت ۲
(اتاق استاد. ۱و۲ روی صندلیها نشستهاند و هر دو با سرعت زیادی مشغول نوشتن مطالبی روی کاغذهای آ۴ هستند. استاد با تعجب به آنها نگاه میکند.)
۱و۲: بفرمایید استاد. (برگهها را روی میز استاد میگذارند. استاد یکی از آنها را برمیدارد و میخواند.)
استاد: انصراف؟
۱و۲: بله استاد.
استاد: آخه برای چی؟ شما هر دو از بهترین دانشجوهای اینجا بودین ! (در این لحظه استاد ۲ وارد میشود.)
۲: استاد، راستش ما هر دو تصمیم به رفتن از ایران داریم، استاد.
۱: برای ادامهی تحصیلمونم هیچ نیازی به این مدرک فوق نداریم، استاد.
۲: حالام که واقعاْ مهلتی نمونده، استاد. انصراف از همه چی آبرومندانهتره، استاد.
۱: راستشو بخواین اعصاب کمیسیون و این حرفام نداریم، استاد.
استاد ۲: نه، این کارو نکنین. این مدرک خیلی مهمه ...
استاد: این چه حرفیه. حالا کارتون عقب افتاده مهم نیست. برین . اینجوری بیروحیه و ناراحت نبینمتون. تمومش کنین بیارین. به کمیسیون و این چیزام نیازی نیست. خودم نامه میدم ...
استاد ۲: تنها چیزی که هست ...
***
۲: موافقی که این استاد ۲ جداْ آدم اعصاب خوردکنیه!؟
۱: کی داره به کی میگه؟!
۲: ...
برداشت ۳
(اتاق استاد ۲. استاد۲ خیلی جدی پشت میزش نشسته و احساس میکند که اصلاْ وقت ندارد. این احساس شاید هیچ نشانهی بیرونی نداشته باشد ولی بیننده باید عاقل باشد و مسأله را درک کند. ۱ و ۲ وارد اتاق میشوند. نمای آنها را از پشت داریم.در دست یکی طناب و در دست دیگری یک حلقه چسب نواری بزرگ است. دستانشان را پشتشان گرفتهاند. به میز و استاد ۲ که میرسند، ۱ فوراْ تکه چسبی بر دهانش زده و ۲ دستها و پاهایش را محکم به صندلی میبندد. استاد ۲ از آنجایی که به فرصتهای از دست رفته و وقتهای نداشتهاش میاندیشد، فرصت هیچگونه واکنشی را پیدا نمیکند. ۱و۲ همانطور که وارد شده بودند، حالا عقبعقب از آن اتاق خارج میشوند.)
در صحنهی بعد نمای از روبروی ۱ و۲ را داریم که وارد اتاق استاد میشوند و
۱و۲: ما هنوز در راستای پایان نامه کاری انجام ندادیم، استاد.
***
۱: بهتر نیست برای گفتن این جملهی آخری، "یکی" رو بفرستیم که همچین با قدرت و صلابت از پس گفتنش بربیاد؟
۲: مگه خودمون چمونه؟
۱: میگم اصلاْ "یکی" رو هم با خودمون ببریم ...
برداشت ۴
(۱و ۲ بههمراه "یکی"، وارد اتاق استاد میشوند و در را پشت سرشان محکم میبندند. "یکی" با استاد دست میدهد و خود را معرفی میکند. بعد در کیفش را بازکرده، پیپش را بیرون میآورد، میکشد و خوشحال میشود. به استاد تعارف میکند، استاد هم تعارف را میپذیرد و سپس خوشحال میشود. سراغ برگههای ۱ و ۲ را میگیرد و هر دو را امضا میکند.)
در صورت لزوم نماهای بعد، تکرار همین نما خواهند بود منتها در اتاق مقامات دیگر دانشگاه.
***
۲: حالا چرا پای "یکی" رو میکشی وسط؟
۱: اگه "یکی" هم نباشه راهای دیگه برای خوشحال کردن هست. میشه از نوشیدنیهای ...
۲: میخوای اصلاْ یه نامه بندازیم تو اتاقش و دعوتش کنیم به یه کافه ...اما از همه مهمتر اول باید بفهمیم که اونروز از دندهی راست بلند شده یا چپ؟
برداشت ۵
(۱ در محوطهی دانشگاه از پشت دیوارها و درختها و ستونها استاد را تعقیب میکند. بالاخره استاد به اتاقش میرسد. ۱ مدتی پشت در گوش میایستد.)
۱: خدارو شکر انگار دندهی راست بوده. صدای داد و فریادی نشنیدم!
(۱ در را باز میکند و با خوشحالی وارد میشود. چشمش به ۲ میافتد که درحال معاینه کردن دندههای استاد است و استاد که با تعجب به او خیره شده.)
***
۱: نه دیگه خیلی بیمزه شد. همون انصراف از همه عملیتر بود.
۲: اما بیا فقط تو انصراف بده، منم حمایتت میکنم. میگم یه ماهه این میخواد انصراف بده، منم دارم منصرفش میکنم.
۱: ولی "یکی" ...
برداشت ۶
("یکی" با لباس کار وارد دفتر استاد میشود.)
یکی: من از طرف گروه اومدم که کامپیوتر اتاق شما رو سرویس بکنم.
(کمی با کامپیوتر ور میرود و بهواقع کامپیوتر اتاق استاد را سرویس میکند (ویروسی، چیزی به جانش میاندازد). "یکی" کارش تمام میشود و از اتاق خارج میشود. استاد سراغ کامپیوترش میرود و کمی با آن ور میرود. ۱و۲ وارد میشوند.)
۱و۲: سلام، استاد.
استاد: (هنوز درگیر و عصبانی است) چرا من هر کاری میکنم نمیتونم با این کامپیوتر موزیک گوش کنم؟ شما چیزی سر درمیآرین؟
(۱ یا ۲ به سراغ کامپیوتر رفته و در چشم بر هم زدنی صدای موزیک از اسپیکرهای کامپیوتر به گوش میرسد. استاد خوشحال میشود.)
کات میخورد به چهرههای خندان ۱ و۲ که با برگههایی در دست خارج میشوند.
توضیح: میتوان بهجای لباس کار برای یکی، از لباس پزشکان متخصص بیهوشی (سبز رنگ) استفاده کرد. در این حالت، پس از اتمام کارش با کامپیوتر از استاد میخواهد که بگوید برایش چای بیاورند و درهمان حال مینشیند و از سختی کار پزشکان بیهوشی و اینکه همیشه آنها هستند که خبر مرگ مریض را به خانوادهاش میدهند حرف میزند، تا ورود ۱ و ۲.
برداشت ۷
(۱ با خرسی در بغل و انگشتی در دهان، در کنار ۲ وارد اتاق استاد میشود.)
۲: استاد، دوستم تصادف کرده، به دوران پارینه سنگی برگشته، استاد!!! (چه ربطی داشت؟)
برداشت ۸
(۲ به تنهایی وارد اتاق استاد میشود.)
۲: استاد خواهش میکنم با این ۱ تماس بگیرین. از وقتی من ازدواج کردم، اون افسردگی گرفته و از خونه بیرون نمیآد. خودشو تو اتاق حبس کرده. حاضر نیست دیگه با من حرف بزنه.
۱: پس چی شد اون دوستی خواهران امیلی برونتهی شما؟
(و اینگونه است که توجه استاد به چیز بیربطی جلب میشود و فراموش میکند از پایاننامهها بپرسد.)
برداشت ۹ (برداشتی آزاد!!! از یکی از قصههای من و بابام)
(اتاق استاد. ۱و۲ چشمانشان را با دستمال بستهاند و مشغول امضا کردن بر روی کاغذهایی که دم دستشان است هستند.)
استاد: اینا چیه؟ چی کار میکنین؟
۱و۲: یه بازی جدیده استاد. چشماتونو میبندین، استاد و سعی میکنین قشنگتر از وقتی که چشاتون بازه امضا کنین، استاد.
استاد: اینجوری؟ (چشمانش را بسته و شروع به امضا روی کاغذهای دم دست میکند.)
این صحنه کات میخورد به صحنهای که ۱ و ۲ خندان با ورقههای امضاشدهی تمدید مهلت از اتاق استاد خارج میشوند.
***
صدایی از بیرون صحنه فریاد میکشد: میــــــــــــــــــــــــــــــنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــا!!!!!! تو هنوز پای تلفنی؟!