عامه پسند به چه می گویم! - 1
پسر داییم ازم خواسته بود یه کتابی رو براش از کتابخونه بگیرم. دیروز بهش زنگ زدم که کتابه رو گرفتم و اون گفت که ظهر میآد، ازم میگیره. ظهر شد و عصر شد و اون نیومد. کتابهرو ورق زده بودم و چند صفحهی اولشو خونده بودم. بهنظرم جالب اومد. مخصوصاْ موقعیت شروع کتاب:
یهزنی، درحالیکه سر یه چهارراهی ایستاده، به خودش میآد که اصلاْ یادش نیست کیه و کجا زندگی میکنه و چند سالشه و چه شکلی داره و .... (تموم اینا درحالیه که خیابونا و شهر رو به خوبی میشناسه)
عصری زنگ زدم به پسرداییم که چرا نیومدی؟ پس چند روز دیگه بیا چون من میخوام بخونمش. امروز ساعت ۳ دیدم که به صفحهی ۴۱۳ کتاب (صفحهی آخر) رسیدم و همینطور درگیرم که میتونم بگم یه کتاب خوب بود یا اینکه یه کتاب صرفاْ عامهپسند و جذاب بود؟
میتونم بگم این درگیری در اصل از پریشب شروع شد. با کلی اصرار مینا رو نشوندم پای فیلم جورج رومرو «نیمهی تاریک» که من جمعه تو سینما چهار دیده بودم و برام خیلی جذاب بود، ولی اون گفت از علاقهی من تعجب کرده و این فیلم از اول همه چیزش معلوم بوده!! دچار این حس شدم که شاید رگههایی از علاقه به چیزای عامهپسند تو من هست که نباید انکارش کنم. ولی چه اون فیلم و چه این کتاب «بیگانهای با من است!» هر دو برای من شدیداْ جذاب و پرکشش بودن.

تو خونه تنها بودم پا شدم برم بهعنوان ناهار یهچیزی بخورم. طبق یه عادت (شایدم برای پاسخگویی به سلیقهی عامهپسندطلبم!!!!) تلویزیونو روشن کردم:
شبکهی ۵:
- فرامرز خان ...
- فهیمه خانوم ...
- فرامرز خان ...
- فهیمه خانوم ...
...
و تیتراژ پایانی: «طبقه دوم»
شبکهی ۲:
تیتراژ آغازین : «ماهی»- قسمت اول - مریم سعادت
- حسام ...
- سهیلا ...
- حسام ...
- سهیلا ...
... (البته به همراه کلی حرکت اضافی سر و دست. تازه بگین بازیگرا کی بودن؟ ستاره اسکندری و احمد ساعتچیان!)
تلویزیونو خاموش کردم و باز موندم که آیا من عامهپسندپسند!!! شدم؟؟؟؟؟ شاید آره! اما اصلاْ به این سریالهایی که با استفاده از یهسری کلیشهی نخنما میخوان خنده بگیرن، میشه گفت عامهپسند؟!!! باید تحقیق مفصلتری بکنم!
پ.ن : راستی از همهی اینا بهکنار، به همهی نمایشنامهنویسا و دیالوگنویسا توصیهی اکید میکنم که این سریال «طبقه دوم» رو ببینن. برای خودش یه کلاس درسه! برای اینکه چهطور نباید دیالوگ نوشت!!!! و البته برای کارگردانا و دیگر عوامل تولید هم مفید خواهد بود!